جای پرستش و عبادت؛ پرستشگاه: پرستشکده گشت زان سان که پشت / ببست اندر او دیو را زردهشت (دقیقی: ۵۲).
فرهنگ فارسی عمید
۱. نیایش؛ عبادت. ۲. [قدیمی] خدمت.
پرندهای کوچک و مهاجر با بالهای دراز و نوکتیز، دم دوشاخه، و پرهای سیاه که زیر سینهاش خاکستری یا حناییرنگ است. بیشتر در سقف خانهها لانه میگذارد و حشرا ...
عبارتی که چیزی با آن پرسیده میشود؛ سؤال.
کاغذ یا کاغذهایی که روی آن پرسشهایی نوشته و به کسی بدهند که پاسخ آنها را بنویسد.
آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد: نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه: مجمعالفرس: پرسم).
= پرسوناژ
۱. ولگردی؛ دورهگردی. ۲. [قدیمی] گدایی؛ دریوزگی. * پرسه زدن: (مصدر لازم) ۱. [عامیانه] راه رفتن بیهدف؛ گردش کردن در کوچه و بازار. ۲. [قدیمی] راه رفتن و دریوزگی کردن.
۱. پرنور؛ پرروشنایی. ۲. [مجاز] دارای قدرت بینایی زیاد.
۱. پر از سوزش؛ دارای سوزش بسیار. ۲. آنکه بسیار آهوناله و بیتابی کند؛ پرتبوتاب.
شخصیت داستانی در داستان، رمان، نمایشنامه، یا فیلم.
درختی که شاخههای بسیار داشته باشد.