= پدراندر: از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی / مادر از کینه بر او مانند مادندر شود (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۱).
فرهنگ فارسی عمید
= پتواز
۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار. ۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
۱. قبول. ۲. تعهد.
= پذیرفتن
۱. قبولکننده. ۲. ضامن؛ کفیل. ۳. فرمانبردار.
۱. قبولشده. ۲. باریافته.
نوشتن و امضا کردن سندی برای تعهد پرداخت یک سند مالی.
۱. پرآسیب. ۲. پرضرر.
= بلارک
۱. دارای اندیشۀ بسیار؛ اندیشناک؛ بافکر؛ فکور. ۲. اندوهناک؛ غمگین. ۳. محتاط. پراننده (صفت فاعلی) ۱. پروازدهنده. ۲. پرتابکننده.
۱. پرنده. ۲. دارای پر. ۳. تیزپَر؛ تیزرو: گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمعالفرس: پراور).