نان گرده؛ نان تفتان؛ نان کلفت: بر خوان وی اندر میان خانه / هم نان تنک بود و هم ونانه (دقیقی: ۱۰۸).
فرهنگ فارسی عمید
= ریحان: ونجنک را همی نمونه کند / زیر هامون به زلف ونجنکی (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۸۲).
۱. عضو؛ وابسته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیشوند، پسوند. ۲. منسوب به (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باوند، فولادوند، دیرکوند، سکوند، دماوند. ۳. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گاووند، دولت ...
= ترتیزک
صمغ درخت ون.
در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته میشود: وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرجمیرزا: ۲۰۴).
= وَه
پیرو فرقۀ وهابیه.
بسیاردرخشنده؛ درخشان؛ فروزان.
روز پنجم از پنجۀ دزدیده؛ خمسۀ مسترقه.
کاج؛ سرو کوهی؛ عرعر؛ ابهل.
روز دوم از هر ماه خورشیدی؛ بهمن.