۱. زنازاده؛ حرامزاده؛ خشوک؛ سنداره؛ سندره. ۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] کرم شبتاب که به اعتقاد قدما با طلوع ستارۀ سهیل میمیرد.
فرهنگ فارسی عمید
گلگونه؛ غازه؛ سرخاب.
۱. رها؛ آزاد. ۲. پاشیده؛ ازهمپاشیده؛ پراکنده.
داخل شدن؛ درآمدن در جایی.
۱. بسیارآزمند؛ حریص و شیفته. ۲. (مصدر) آزمند شدن؛ حریص شدن به چیزی.
۱. سروصدای بسیار؛ شلوغی. ۲. فتنه؛ آشوب: در شهر ولولهای بهپا شده بود. ۳. [قدیمی] بحث و سخن پیرامون چیزی؛ شایعه. ۴. [قدیمی] ترس و وحشت.
= سیاکوتی
= لکن: لنگ ولیکن نه سست زرد ولکن نه زشت / گنگ و نگردد خموش ضخم و نباشد گران (مسعودسعد: ۳۴۰).
= لکن: خال سرسبز تو خوش دانهٴ عیشیست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ: ۸۹۴).
۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت. ۲. [قدیمی] حاکم وقت.
خداوند نعمت؛ آن که بر کسی حق نعمت دارد.
۱. مولود؛ کودک؛ نوزاد. ۲. بنده.