صدای پشه یا مگس. * وز کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] درهم و برهم شدن موی سر؛ ژولیده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
= وزیر
پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف.
نمایندۀ یک دولت در پایتخت دولت دیگر؛ سفیر رتبۀ دوم.
۱. سنگین؛ گران؛ ثقیل. ۲. [مجاز] متین؛ باوقار.
۱. = اَوِستا: چو گلبن از گل آتش نهاد و عکس افکند / به شاخ او بر درّاج گشت وستاخوان (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۹). ۲. ستایش خداوند.
بسد؛ مرجان: نگار من به دو رخ آفتاب تابان است / لبی چو وسد و دندانکی چو مروارید (اسدی: لغتنامه: وسد).
۱. طاقت؛ توانایی. ۲. توانگری؛ استطاعت.
۱. نیاز؛ حاجت. ۲. خواب کوتاه؛ چرت.
۱. (روانشناسی) تردیدی آزاردهنده در مورد بعضی امور، بهویژه پاکیزگی. ۲. (اسم مصدر) [مجاز] دقّت بسیار در جزئیات. ۳. دودلی؛ تردید. ۴. [قدیمی] اندیشۀ بد.
۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان. ۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.
وسوسهکننده.