= دفع
فرهنگ فارسی عمید
طبقۀ در ایران باستان، یکی از چهار طبقۀ مردم؛ کشاورزان؛ روستاییان.
۱. باز شدن؛ گشاده شدن. ۲. حل شدن. ۳. جدا شدن.
۱. وصفکننده؛ تعریفکننده. ۲. ستاینده.
۱. ایجادکننده. ۲. وضعکننده؛ مُدوِّن. ۳. = نویسنده
۱. پرندهای از نوع مرغابی با پرهای تیره و کاکلی سفیدرنگ که از ماهی تغذیه میکند. ۲. کلاغ.
فیالواقع؛ درحقیقت.
= بالن
والامقام؛ بلندمرتبه؛ عالیقدر.
۱. والامرتبه؛ بلندمرتبه؛ عالیمقام. ۲. عنوان شاهزادگان.
عالیمقام؛ بلندقدر.
بلندمرتبه؛ عالیرتبه.