دو تن که دارای یک رٲی و اندیشه باشند؛ متحد؛ متفق.
فرهنگ فارسی عمید
همنفس؛ همصحبت؛ مونس؛ همنشین.
نام حرف «ء».
صدوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹ آیه؛ لُمَزَة.
همآهنگ؛ همدل؛ موافق.
مانند هم؛ شبیه یکدیگر.
کسی که با دیگری در یک منزل یا در خانۀ کنار خانۀ او زندگی میکند؛ همجوار.
۱. زن یا شوهر: همسری یافتم که همسر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴: ۶۶۷). ۲. [قدیمی، مجاز] همقد. ۳. [قدیمی، مجاز] برابر. ۴. [قدیمی، مجاز] برابر در بلندی یا در قدرومرتبه.
۱. کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد. ۲. [مجاز] خواهر: غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ـ همه با تیر همرخت و همه با نیزه همخ ...
هرساله؛ هرسال؛ درهرسال.
مرضی که در یک زمان بسیاری از مردم یک شهر را مبتلا سازد.
۱. مشابه؛ همانند؛ همجنس. ۲. (فیزیک) آنچه دارای ساختار یکنواخت باشد؛ همگن.