بیدستر؛ سگ آبی.
فرهنگ فارسی عمید
جند بیدستر؛ خایۀ سگ آبی.
۱. [مقابلِ نیستی] وجود. ۲. زندگی. ۳. [مجاز] دارایی؛ سرمایه. ۴. [مجاز] جهان. ۵. [قدیمی، مجاز] خودبینی.
۱. یخ: امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانیست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی: لغتنامه: هسیر). ۲. یخی که در سرمای سخت بر روی زمین میبندد.
دستهای از جانوران دریایی که در اطراف سر آنها هشت بازو وجود دارد و بدنشان گرد است، مانند هشتپا یا اختابوس.
۱. کثیرالاضلای که دارای هشتضلع باشد؛ مثمن. ۲. دارای هشتزاویه: ساختمان هشتگوش.
آنکه یا آنچه در مرتبۀ هشتم واقع شده.
رها کردن؛ فروگذاشتن؛ گذاشتن؛ هلیدن.
= وهشتواش
شقاقل؛ زردک صحرایی.
= هوشمند
= هوشیار