۱. (ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از اینها گرفته میشود. ۲. [قدیمی] = فعل
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهبود یافتن؛ رو به تندرستی نهادن بیمار. ۲. (اسم) [عامیانه] اثر؛ نتیجۀ خوب؛ فایده.
= وام
۱. = افتادن ۲. (اسم مصدر) کموکاست؛ کاهش. * افتوخیز: ۱. افتادن و برخاستن. ۲. [مجاز] کامیابی و ناکامی. ۳. [مجاز] وقفه و پیشرفت.
۱. گشودن؛ باز کردن. ۲. آغاز کردن. ۳. شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن.
شکار افکندن؛ پاره کردن و درهم شکستن و دریدن شکار.
۱. بهتان و دروغ بستن به کسی. ۲. چیز نو پدید آوردن. ۳. (اسم) از بابهای ثلاثی مزید زبان عربی.
۱. گم کردن؛ از دست دادن. ۲. گمشده را جستن. ۳. مهربانی؛ دلجویی.
فقیر شدن؛ بینوا شدن؛ نیازمند شدن؛ تهیدستی؛ درویشی.
= افتادن
۱. بزرگوارتر. ۲. بزرگقدرتر؛ گرانمایهتر؛ بلندپایهتر.
۱. انجام؛ سرانجام؛ فرجام؛ آخر؛ عاقبت؛ پایان هر کاری. ۲. (صفت) آخری؛ پایانی.