۱. نوعی نوشیدنی شیرین و گازدار. ۲. [قدیمی] آب گوارا. ۳. [قدیمی] شربت. * نوشابهٴ الکلی: مشروب الکلی؛ عرق.
فرهنگ فارسی عمید
آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
گفتن نوشباد در مجلس بادهگساری.
آنچه برای نوشتن به کار آید از قبیل کاغذ، قلم، مداد، و سر قلم؛ لوازمالتحریر.
۱. فروپیچیدن. ۲. درنوردیدن؛ نوردن.
مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن؛ نگاشتن؛ تحریر؛ کتابت.
۱. شیرین؛ دلپسند: لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی: ۵۲). ۲. شفابخش: دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی: ۸۰۱). ۳. گوارا؛ خوش ...
از الحان سیگانۀ باربد: چو نوشینباده را در پرده بستی / خمار بادۀ نوشین شکستی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
عروس جوانی که تازه شوهر کرده؛ تازهعروس.
بانگ و فریاد؛ شوروغوغا.
= ناقه nāqe
= ناامید