آنکه تازه به مال و مقام رسیده: یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند (حافظ: ۴۰۴).
فرهنگ فارسی عمید
۱. شکوفه. ۲. غنچه. ۳. شکوفۀ سفید.
۱. روشنایی؛ تابش؛ فروغ؛ فروز: نور چراغ، نور آفتاب. ۲. [عامیانه، مجاز] توانایی دیدن. ۳. بیستوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه. ۴. [قدیمی، مجاز] رونق. * نور اسپهبد (اسفه ...
۱. وسیلهای چوبی یا پلاستیکی و استوانهشکل که با آن خمیر را پهن و صاف میکنند؛ وردنه. ۲. میل یا چوب استوانهشکل که در ماشینهای مختلف دور خود میچرخد یا چیزی ...
۱. میوۀ نورسیده؛ تازهرس. ۲. نهال نازک. ۳. [مجاز] نوجوان.
تالاب؛ استخر.
بخشی از طب که دربارۀ ساختمان و اعمال دستگاه عصبی و بیماریهای اعصاب بحث میکند؛ عصبشناسی.
نورافشان؛ منتشرکننده و پراکندهکنندۀ نور و روشنایی.
عدد ترتیبی برای نوزده.
= نوسه
۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت. ۲. تغییر پیوسته.
نوشینلب؛ شیرینلب.