عقلها؛ خِرَدها.
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوپدیدآمده؛ نوباوه. ۲. زیبا؛ آراسته؛ بدیع: نوای تو ای خوب ترک نوآیین / درآورد در کار من بینوایی (منوچهری: ۱۵۲).
دندانهای عقل.
۱. نوازششده. ۲. خیر و خیرات. ۳. انعام.
= نورهان
دلجویی.
نوازشکننده.
= ناصیه
مکتب فلسفی یونانی که جنبۀ عرفانی داشته و جهان را پرتوی از ذات خدایی میداند و چون مؤسس آن فلوطین (پلوتن) به فلسفۀ افلاطون توجه نموده به فلسفۀ نوافلاطونی شهرت یافته.
۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند. ۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.
= ناموس
۱. جنبانیدن؛ به جنبش درآوردن. ۲. به نالهوزاری درآوردن.