جسمی سفیدرنگ، متبلور، و شور که در مجاورت هوا رطوبتش برطرف و شکفته می شود. در آب گرم حل میشود و در طب، شیشهگری، و صابونپزی استعمال میشود.
فرهنگ فارسی عمید
آنکه حقوق نانونمک را رعایت نکند؛ نمکبهحرام؛ ناسپاس.
جایی که از آن نمک استخراج کنند؛ شورهزار؛ معدن نمک.
دوغ یا ماستی که در آن نمک و سبزی بریزند.
عدد بعد از هشت؛ هشت بهعلاوۀ یک؛ عدد «۹».
نهطارم؛ نهطاق.
۱. گذاردهشده؛ گذاشته. ۲. مقدرکرده؛ مقدر. ۳. (اسم) ذخیره؛ پسانداز. ۴. (اسم) ودیعه؛ سپرده. ۵. گسترده؛ چیده. ۶. مدفون. ۷. استوار.
پیشروی.
ترسیده.
= نهالی: به روز جوانی بدین مایهسال / چرا خاک را برگزیدی نهال (فردوسی: ۶/۱۲۵ حاشیه).
جایی که در آن چیزی پنهان کنند؛ خلوتخانه.
ویژگی گیاهی که دانهاش درون میوه است، مانندِ گلابی و سیب.