اتومبیل مخصوصی که با آن جسد مرده را به گورستان ببرند.
فرهنگ فارسی عمید
۱. قطعه آهنی که به پاشنۀ کفش یا به سم ستور میزنند. ۲. [قدیمی] کفش؛ پاافزار. * نعل در آتش نهادن: ۱. انداختن نعل اسب در آتش؛ عملی که غرائمخوانان و افسونگران انجام می&zw ...
حرف جواب؛ کلمۀ تصدیق و ایجاب؛ بلی؛ آری.
۱. احسان؛ نیکی. ۲. [قدیمی] بهره؛ مال؛ روزی. ۳. [قدیمی] خوشی.
= معاذاللـه
۱. بانگ کردن کلاغ. ۲. بانگ زدن شبان به گوسفندان. ۳. (اسم) صدای کلاغ.
نغمهسراینده؛ سرودخوان؛ نغمهپرداز.
۱. آهنگساز. ۲. سرودگو؛ آوازخوان.
نغمهپرداز؛ آوازخوان.
= نیوشه
آماس و ورمی که از بیماری در بدن پیدا شود.
بسیارنافذ.