عمل نیمجویده فرو بردن غذا و آن را از راه مری به دهان برگرداندن و دوباره جویدن که خاص حیوانات نشخوارکننده است.
فرهنگ فارسی عمید
۱. = نشستن ۲. جلوس. ۳. جلسه. ۴. فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر. * نشستوبرخاست: ۱. نشستن و برخاستن بهصورت متوالی. ۲. [مجاز] آداب مجالست و معاشرت.
۱. قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود. ۲. ساکن بودن؛ اقامت کردن.
= نشستنگاه
۱. = نشلیدن ۲. = نشیمن ۳. [قدیمی] آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی. ۴. (اسم) قلاب ماهیگیری.
۱. بوییدن؛ بو کردن. ۲. مست کردن. ۳. (اسم) سرخوشی از می؛ سکر؛ مستی؛ اول مستی.
= نشکرده
عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت؛ نخجیل؛ نخچل؛ نیلک.
۱. [مخففِ نشیمن] = نشیمن ۲. آشیانۀ مرغ: چنین گفت سیمرغ با پور سام / که ای دیده رنج نشیم و کنام (فردوسی: ۱/۱۷۱).
۱. = نشستن ۲. نشسته در جایی؛ ساکن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلنشین، بالانشین، کرایهنشین. ۳. (زیستشناسی) [عامیانه] پوست و گوشت درون مقعد؛ سوراخ مقعد؛ ته.
کلام صریح و آشکار که جز یک معنی از آن استنباط نشود؛ کلام معتبر.
۱. برپا کردن؛ برقرار کردن. ۲. گماشتن.