داخلیترین پرده محافظ مغز؛ امالرقیق
فرهنگ فارسی عمید
۱. شخص کمزور. ۲. فروتن و فرمانبردار.
نرمنرم؛ آهستهآهسته.
فروتن و فرمانبردار.
آهسته.
مهرۀ کوچک مخروطی خالدار شبیه پوست پلنگ.
گلدانی که در آن گل نرگس باشد: هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد / گلرخانش دیده نرگسدان کنند (حافظ: ۴۰۰).
۱. پاکیزه شدن. ۲. پاکی از عیب؛ پاکدامنی؛ دور بودن از بدی.
۱. کندن چیزی از جایی. ۲. جان کندن؛ جان دادن.
۱. بخشش؛ احسان. ۲. برکت. ۳. آنچه برای مهمان تهیه کنند؛ خوردنی و طعامی که پیش مهمان بگذارند.
۱. بخار و مه غلیظ نزدیک به زمین که هوا را تاریک کند؛ میغ. ۲. باران نمنم.
۱. با صفا؛ خرم. ۲. پاک؛ پاکیزه. ۳. دور از بدی و کارهای ناشایسته؛ پاکدامن؛ بیآلایش.