۱. بانگ کردن سگ. ۲. (اسم) بانگ سگ.
فرهنگ فارسی عمید
نبیذفروش؛ میفروش؛ شرابفروش.
کسی که قبرها را نبش میکند؛ کفندزد؛ گورشکاونه.
= هوو
۱. شهرت یافتن. ۲. شریف شدن. ۳. شرف. ۴. زیرکی.
= نبسه
کندن زمین و بیرون آوردن چیزی از زیر زمین. * نبش قبر: شکافتن گور.
۱. جنبش رگ در انسان و حیوان. ۲. حرکت قلب؛ ضربان قلب. ۳. اثر خارجی کار سرخرگها که فقط در جایی از بدن احساس میشود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد، مانند مچ دس ...
۱. نفرت داشتن؛ نفرت طبع از چیزی و نپذیرفتن آن. ۲. کند شدن شمشیر؛ کارگر نشدن شمشیر. ۳. کم شدن بینایی.
۱. پیغمبری؛ پیمبری. ۲. خبر دادن از غیب یا از آینده به الهام خداوند.
۱. پیغمبر. ۲. خبردهنده از غیب به الهام خداوند.
قرآن مصحف: به سورهسورت تورات و سطرسطرِ زبور / به آیت آیت انجیل و حرفحرفِ نبی (ادیب صابر: ۳۰۰).