۱. بیربط؛ بیمناسبت. ۲. نامناسب.
فرهنگ فارسی عمید
۱. فاقد خصلتهای انسانی پسندیده؛ ناجوانمرد؛ ناکس. ۲. بیتعصب؛ بیغیرت. ۳. [قدیمی] ترسو.
بهنامردی؛ از روی نامردی.
۱. پستی و فرومایگی: در حلقهٴ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲: ۵۶۲). ۲. [قدیمی] ترسو بودن.
۱. آنچه پسندیده نباشد؛ ناپسند. ۲. جنس پست و کمبها.
آنچه خلاف شرع باشد؛ ناروا؛ حرام.
آنچه فهمیده نشود.
۱. ناشایسته؛ نالایق. ۲. نابجا؛ بیجا.
۱. نامهنویس؛ کسی که نامه مینویسد. ۲. روزنامهنویس.
غیر مقبول؛ ناپسند؛ ناپذیرفتنی.
نامآور؛ نامدار؛ دارای نام؛ معروف؛ مشهور.
دارای نام بودن؛ نیکنامی؛ شهرت.