۱. غیر خالص. ۲. کلام نازیبا و نارسا. ۳. [قدیمی] زر قلب؛ پول معیوب.
فرهنگ فارسی عمید
نالایق؛ ناشایسته.
= نسوز
بیفکر؛ بیتٲمل؛ نیندیشیده؛ اندیشهنکرده: گر نهای ایمن از سپهر کهن / ناسگالیده هیچ کار مکن (؟: لغتنامه: ناسگالیده)
کسی یا گروهی که به ملیت خود و هر آنچه به آن مربوط است، دلبستگی شدید دارد؛ ملیگرا.
۱. شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد. ۲. گرسنه؛ غذانخورده. * ناشتا شکستن: [مجاز] غذایی اندک در بامداد خوردن؛ ناشتایی خوردن.
بیشمار؛ ناشمرده؛ شمردهنشده.
۱. ناشناخته؛ شناختهنشده. ۲. ناشناس.
ناآشنا؛ بیگانه؛ غیر معروف.
ناسپاس؛ حقنشناس.
شکفتهنشده؛ بازنشده.
بی صبر؛ کمحوصله؛ کسی که صبر و بردباری ندارد.