یکی از الکلوئیدهای تریاک که اثر سمی آن کم است و بهعنوان تببر، ضد سرفه و تقویتکننده کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
تریاک؛ افیون؛ کوکنار.
۱. عشوه؛ کرشمه؛ لطف. ۲. (صفت) [عامیانه] زیبا؛ خوشگل. ۳. فخر. ۴. (اسم مصدر) نوازش. ۵. (اسم مصدر) رفاه؛ آسایش. * ناز شست: [عامیانه، مجاز] ۱. پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کس ...
سترون؛ عقیم؛ نازا.
۱. نازکننده. ۲. (قید) نازکنان؛ در حال ناز کردن.
بالشی که زیر سر میگذارند؛ بالش نرم.
۱. دارای ناز. ۲. نازکاندام؛ خوشاندام. ۳. لطیف. ۴. دلربا.
خوشاندام.
۱. حساس؛ زودرنج؛ لطیفطبع: تو نازکطبعی و طاقت نیاری / گرانیهای مشتی دلقپوشان (حافظ: ۷۷۴). ۲. شاعری که قریحۀ لطیف و حساس دارد.
۱. زشت. ۲. ناپسند. ۳. [قدیمی] ناشایسته؛ نالایق.
مرام و خط مشی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان که برپایۀ انحصارطلبی اقتصادی دولت، ناسیونالیسم افراطی، و نژادپرستی استوار بود.
= نسوار