جنبش و چینخوردگی سطح آب که بر اثر وزش باد و طوفان یا افتادن چیزی در آب پیدا میشود؛ کوهه؛ آبخیز؛ خیزآب.
فرهنگ فارسی عمید
اضطراب و موج زدن دریا؛ موجدار شدن دریا.
= موژان
وجیع؛ دردناک.
سند؛ مدرک تعهد؛ برگۀ التزام.
۱. دوستی کردن. ۲. عشق و محبت؛ دوستی.
ارثگذاشتهشده؛ مالی که به ارث به کسی برسد.
حشرهای کوچک با بدنی سه قسمتی که بهصورت اجتماعی زندگی میکند.
پستانداری با پوزۀ دراز و زبانی چسبناک که مورچهها و موریانهها را با زبان خود شکار میکند.
حشرهای با بدن دراز و باریک و چهار بال نازک شبیه سنجاقک.
نوعی مصالح ساختمانی که با سیمان و شنهای رنگین ساخته میشود و برای پوشاندن کف ساختمان کاربرد دارد.
پراکندهکننده؛ پخشکننده.