۱. آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامهها و قراردادها به جای امضا میزنند. ۲. [قدیمی] کیسۀ سربسته: ( فرستاده را ...
فرهنگ فارسی عمید
مهری که در حین عقد ازدواج برای زن معلوم نشده و پس از زفاف از روی حد متوسط مهر زنان دیگر برای او تعیین شود.
مهری که در حین عقد ازدواج برای زن تعیین شده باشد.
۱. آنکه شطرنج یا تختهنرد بازی میکند. ۲. [مجاز] حقهباز.
آنکه چهرهای زیبا مانند ماه دارد.
۱. = مهرگان ۲. (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ( چو نو کردی نوای مهرگانی / ببردی هوش خلق از مهربانی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
خمیده؛ منحنی مانند هلال؛ هلالیشکل.
هلاککننده؛ نیستکننده؛ کشنده.
۱. کسی که در قطار یا هواپیما از مسافران پذیرایی میکند. ۲. کسی که مهمان دارد و از او پذیرایی میکند؛ میزبان.
۱. [مجاز] دنیا. ۲. [قدیمی] = مهمانخانه
کلمهای که یکی از حروف اصلی آن همزه باشد؛ همزهدار.
آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه میبندند.