فرودآینده؛ بهزیرآینده.
فرهنگ فارسی عمید
دارای انحطاط؛ پستشده؛ پایینآمده؛ پست؛ پایین.
ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.
فریبخورده؛ گولخورده؛ فریفتهشده.
= مندور
۱. کهنه؛ فرسوده. ۲. نابودشده؛ ازبینرفته.
۱. دستار. ۲. [قدیمی] دستمال.
متنفر؛ بیزار.
جای کشیدن.
فرودآمده؛ فروفرستادهشده.
= منزلگاه: جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست / می خور که چنین فسانهها کوته نیست (خیام: ۷۳).
۱. درآینده و داخلشده در چیزی. ۲. کسی که داخل طریقه و مسلکی شده باشد.