۱. انتقادکننده. ۲. صرافیکننده. ۳. کسی که نوشته یا کتابی را مطالعه و نواقص آن را بیان کند.
فرهنگ فارسی عمید
سرنگون؛ نگونسار.
۱. [جمع: مناجل] ابزاری که با آن گیاه را درو کنند؛ داس. ۲. گیاه و سبزۀ درهمپیچیده.
۱. آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود؛ جایی که آبهای کثیف و بدبو جمع شده باشد. ۲. [عامیانه، مجاز] حالت و وضعیت ناخوشایند؛ تنگنا.
۱. چوببستهای بلندی که برای کارهای بنایی درست میکنند. ۲. [قدیمی] آلتی که در جنگهای قدیم برای پرتاب کردن سنگ یا گلولههای آتش به کار میرفته.
۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند. ۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند. ۳. [قدیمی] چتر.
زنبور کوچک.
نجاتدهنده؛ رهاییدهنده.
فرودآینده؛ بهزیرآینده.
دارای انحطاط؛ پستشده؛ پایینآمده؛ پست؛ پایین.
ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.
فریبخورده؛ گولخورده؛ فریفتهشده.