۱. عطا کردن؛ بخشش کردن. ۲. چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
= مُنکَر
جای روییدن گیاه؛ رستنگاه.
دارای نقش برجسته و کندهکاریشده روی چوب؛ کندهکاریشده.
۱. گسترده؛ گشوده؛ پهن و فراخ. ۲. خندان و خوشحال.
۱. اصل؛ منشٲ. ۲. مٲخذ. ۳. جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین؛ چشمه.
برانگیختهشده؛ برخاسته؛ نشٲتگرفته.
بیاعتقادی: بدرگی و منبلی و حرص و آز / چون کنی پنهان به شَید ای مکرساز (مولوی: ۳۶۱).
حاصلشده؛ نتیجهشده.
جداشده؛ ازجاکندهشده.
نسخهگرفتهشده.
۱. گستردهشونده. ۲. گسترده؛ فاش؛ پراکنده.