مملکتگیر؛کشورستان؛ ملکگیر.
فرهنگ فارسی عمید
= مَلَکه
۱. پادشاه زن. ۲. زن پادشاه؛ زوجۀ شاه؛ شهبانو.
۱. توانگر. ۲. توانا.
= ملیح
دارویی که معده و رودهها را نرمی و لینت بدهد؛ نرمکننده.
گروهی که انتساب به ملت داشته باشند؛ ملیگرایان.
۱. مرگ. ۲. زمان مرگ.
همانند؛ مانند هم؛ مثل هم؛ برابر.
دوستی داشتن بیاخلاص؛ دوستی بیاخلاص.
جنگ کردن؛ جدال کردن؛ پیکار کردن.
مزاح کردن؛ شوخی کردن.