آوازهخوان؛ مطرب؛ سرودگوینده.
فرهنگ فارسی عمید
پنهان شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن.
از حالی به حالی برگشته؛ دگرگونشده.
غارتگر.
۱. به همدیگر فخر کردن. ۲. به خود نازیدن.
= مَفرش
۱. جای رهایی و پناه. ۲. جای مردن و هلاک شدن. ۳. بیابان بیآبوعلف.
= مفهوم
= مفازه
با هم شوخی و مزاح کردن و خندیدن.
مفت باختن؛ چیزی را بهرایگان از دست دادن.
۱. گشودهشده؛ بازشده؛ گشوده. ۲. آغازشده.