= شکردن
فرهنگ فارسی عمید
= اشکوفه
= شکم
= شکنجه
۱. خوراکی آبدار که با آب، پیاز، آرد، تخممرغ، کشک، شیرۀ انگور، و مانندِ آن تهیه میشود. ۲. (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: مطربان ساعتبهساعت بر بنای زیر&zwnj ...
= شکوفه: باش تا دوحهٴ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلیچاچی: شاعران بیدیوان: ۲۶۶).
۱. شکوه؛ جاه و جلال؛ شٲن و شوکت. ۲. مهابت؛ هیبت: صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی: ۷۸۶).
مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
= شگرف
= شگفت
آواز اسب؛ بانگ اسب.
= اصغر