دایرۀ فرضی که از امتداد صفحۀ استوای زمین با کرۀ سماوی حاصل شود.
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] مرکز چیزی. ۲. (زمینشناسی) جا و مرکز فلزات و سنگها که در زیر یا روی زمین بهطور طبیعی انباشته شده؛ کان.
۱. عذرخواهی؛ پوزش. ۲. [قدیمی] آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار بدهند.
۱. [جمع: معارج و معاریج] عروج؛ بالا رفتن. ۲. (تصوف) پیوستن روح به عالم غیب و مجردات. ۳. (اسم) [جمع: معارج و معاریج] [قدیمی] نردبان؛ پلکان.
۱. بدی؛ عیب. ۲. رنج و سختی. ۳. آزار.
۱. نردبان؛ پلکان. ۲. آنچه بهوسیلۀ آن بالا بروند.
۱. محل ظهور چیزی. ۲. مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات. ۳. نمایشگاه. ۴. [قدیمی] جای نشان دادن چیزی.
آنکه از کسی روی بگرداند؛ روی برگردان از چیزی.
۱. شناساننده؛ آشناکننده. ۲. تعریفکننده. ۳. (منطق) قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود.
زمینشناسی؛ ژئولوژی.
شناساندن کسی به کسی دیگر با گفتن نام و شغل او.
۱. کسی که معرق میسازد. ۲. آنکه کاشیهای معرق را در ساختمانها نصب میکند.