= مصراع
فرهنگ فارسی عمید
۱. شداید؛ مشقتها؛ سختیها؛ گرفتاریها. ۲. [جمعِ مصعب] = مصعب
صلحکننده؛ سازشکننده.
با هم صلح کردن؛ آشتی کردن؛ سازش کردن.
حمله کردن؛ به یکدیگر جستن.
صحیحشده؛ درستشده.
صدمهدیده؛ کوفتهشده؛ آسیبدیده.
کسی که در امری اصرار و پافشاری کند؛ اصرارکننده.
۱. (ادبی) یک نیمه از یک بیت شعر. ۲. [قدیمی] یک لنگۀ در.
تصریحشده؛ روشن و آشکارشده.
۱. صرف و خرج کردن. ۲. (اسم) [قدیمی] جای صرف و خرج کردن؛ محل خرج.
= کندر