۱. خل؛ دیوانه. ۲. دزد؛ راهزن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. از مردم مشهد. ۲. مربوط به مشهد: خربزۀ مشهدی. ۳. تهیهشده در مشهد. ۴. ویژگی کسی که به زیارت مرقد امام رضا (در مشهد) رفته باشد.
معروف میان مردم؛ نامی؛ نامدار؛ بنام.
برانگیزانندۀ شهوت؛ برانگیزندۀ هوای نفس.
۱. آمیختهشده. ۲. آغشته؛ آلوده.
۱. صلاحاندیشی؛ رایزنی. ۲. کنکاش؛ کنکاج.
پرندهای سیاهرنگ و خوشآواز: پراکنده با مشکدم سنگخوار / خروشان به هم شارک و کبک و سار (خطیری: شاعران بیدیوان: ۲۹۲).
= مشکبار: نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ: ۳۳۶).
عمل مالیدن مشک. * مشکمالی کردن بر کاری: [قدیمی، مجاز] انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل: چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۲: ۲ ...
کسی که چیزی را به دشواری پسند کند.
راهی که عبور از آن دشوار باشد.
۱. بتخانه. ۲. حرمسرا. ۳. بالاخانه. ۴. کوشک.