اجرت ماهیانه؛ شهریه.
فرهنگ فارسی عمید
= مشهور
۱. مشورتکننده؛ کنکاشکننده. ۲. طرف شور؛ رایزن.
۱. با هم مشورت کردن؛ کنکاش کردن. ۲. رایزنی.
۱. (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن. ۲. (صفت) [قدیمی] مانند؛ مشابه؛ همشکل.
سیرکننده.
درآمیخته و درهمدرآمده؛ مانند شبکه.
۱. شدید. ۲. سختقوی و استوار.
۱. خریدار؛ کسی که چیزی میخرد. ۲. (اسم) (نجوم) پنجمین و بزرگترین سیارۀ منظومۀ شمسی؛ برجیس؛ هرمز؛ ژوپیتر.
برافروخته؛ شعلهور؛ زبانهکش.
۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده. ۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار. ۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا. ۴. [قدیمی] شکاف ...
= مشنگ