نیستشده؛ نابودشده.
فرهنگ فارسی عمید
۱. وحشتدارنده. ۲. دلتنگ و آزرده از کسی. ۳. وحشتناک.
کسی که مال دیگری را به ودیعه میپذیرد و از آن نگهداری میکند.
۱. پوشیده؛ درپرده. ۲. [قدیمی] دارای پوشش. ۳. [قدیمی] پاکدامن؛ عفیف.
راستودرست؛ دارای نظموترتیب.
فراگیرنده؛ شامل.
محاسب و متصدی امور مالیاتی یک ناحیه؛ حسابدار و دفتردار خزانه.
۱. برابر. ۲. (ریاضی) هموار. ۳. راستودرست.
ناپسند؛ نفرتانگیز.
کریه و زشتداننده.
آنکه طلب کشف چیزی میکند.
رنجور؛ آزرده.