کسی که از چیزی لذت میجوید؛ لذتگیرنده؛ تمتعبرنده.
فرهنگ فارسی عمید
دلجوییشده.
۱. دائم؛ همیشه؛ پیوسته. ۲. دائمی و همیشگی.
چیزی که به آن چنگ بزنند؛ بهانه؛ دستآویز.
۱. آنکه طلب روشناییکند. ۲. روشن؛ تابان.
استنشاقکننده.
کسی که یاری و نصرت بخواهد؛ یاریخواهنده.
کاری که زشت و ناروا تلقی شده.
سرپیچیکننده.
۱. [مقابلِ منیر] روشناییجوینده. ۲. [قدیمی] روشن.
خواروذلیل.
زشت؛ قبیح؛ ناپسند.