چیزی که عاریه گرفته شده؛ بهعاریتخواستهشده.
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) در بیان، مشبهبه در استعاره. ۲. عاریتگرفتهشده از او.
کسی که از او استعانت میکنند.
۱. کسی که از اَعراب تقلید میکند. ۲. عجم داخلشده در میان اعراب.
کسی که از کسی یاری بخواهد؛ یاریخواهنده.
۱. خانه یا دکان که به اجاره بدهند. ۲. ملکی که درآمد مرتب داشته باشد. ۳. [قدیمی] زمینی که از آن غله بردارند.
= مستغل
جای استفراغ.
زشت شمردهشده؛ چیزی که به نظر زشت آمده؛ زشتوناپسند.
۱. جایگرفته. ۲. (اسم) [قدیمی] قرارگاه؛ جای قرار گرفتن؛ مقر.
تحقیق و بررسیکننده.
کسی که از چیزی لذت میجوید؛ لذتگیرنده؛ تمتعبرنده.