درخواستشده؛ خواهششده.
فرهنگ فارسی عمید
= مستدعا
مبال؛ مَبرز؛ جایی؛ توالت؛ موضع قضای حاجت؛ آبریز.
۱. آنکه چیزی زیادتر بخواهد؛ افزونخواهنده؛ زیادهطلب. ۲. [مجاز] گلهمند؛ آزردهخاطر.
نیکبخت؛ سعادتمند.
۱. کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد. ۲. آنکه به دنبال سعادت است؛ سعادتجوینده.
کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است؛ خاورشناس.
بیمارستان؛ شفاخانه.
طلبکنندۀ روشنایی؛ روشناییطلب.
۱. پاک و پاکیزه. ۲. عنوان محترمانه در خطاب به شخص. ۳. خوشایند؛ شایسته: کتاب مستطاب.
توانگر؛ کسی که استطاعت و توانایی دارد.
چیزی که عاریه گرفته شده؛ بهعاریتخواستهشده.