۱. به یکدیگر ضربه و لطمه زدن. ۲. همدیگر را طرد کردن یا کشتن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. اهمال؛ کوتاهی. ۲. گذشت؛ ملاحظه کردن.
آسان گرفتن؛ سهل انگاشتن؛ بهنرمی و مدارا کار کردن.
۱. شبنشین. ۲. افسانهگو.
= مَسند
۱. شب را با هم بیدار بودن. ۲. شبزندهداری.
همسهم؛ همبهره؛ شریک.
همبهره شدن با کسی؛ انبازی در بهره و نصیب.
۱. بر یکدیگر جستن. ۲. با یکدیگر جستوخیز کردن.
۱. همارزش؛ برابر. ۲. هماندازه.
= مسکین
۱. سازندۀ سببها؛ سببساز. ۲. (اسم) خدایتعالی.