در حال مکیدن یا چشیدن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. سورۀ هفتادوسوم قرآن کریم، مکّی، و دارای ۲۰ آیه. ۲. (صفت) [قدیمی] کسی که خود را در جامه پیچیده باشد؛ درجامهپیچیده.
۱. ابر پرآب. ۲. باران.
تزویرکننده؛ دورو؛ دروغگو؛ دروغپرداز.
نقاش؛ نگارنده.
۱. افزودنی؛ بسیاری. ۲. (صفت) زیادشونده؛ بسیار. ۳. (صفت) [مجاز] مایۀ افزونی. ۴. (اسم) (ادبی) در قافیه، حرفی که در قافیه پس از خروج واقع میشود. ۵. [قدیمی] مزایده.
۱. دست مالیدن. ۲. احساس خستگی.
عمل چند تن یا چند گروه برای پیشی گرفتن بر یکدیگر در ورزش یا فعالیت دیگر.
۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد. ۲. اندازۀ سطح. ۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.
چراگاه.
= مَسطر
۱. کمک کردن؛ یاری کردن. ۲. همراهی کردن؛ موافقت کردن.