زنگ بزرگ که بر گردن شتر میبندند؛ درای شتر؛ زنگ شتر.
فرهنگ فارسی عمید
ریشۀ گیاه انگدان که با سرکه خورده میشود؛ بیخ انجدان: بس که دادند مر تو را این قوم / بدل گاو روغن اشترغاز (سنائی۲: ۱۸۰).
کسی که شتر میچراند؛ آنکه پیشهاش شترچرانی است و شتران را به چراگاه میبرد: که دارند اسیران خود را معذب / به صحرانوردی و اشترچرانی (محتشمکاشانی: ۴۱۶).
۱. شعلهور شدن؛ افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختگی. ۲. [مجاز] عصبانیت بسیارشدید.
۱. زور؛ ستم. ۲. پرخاش و هیاهو؛ دادوفریاد؛ تندی: کُردی خرکی به کعبه گم کرد / در کعبه دوید و اشتلم کرد (نظامی۳: ۳۸۰). ۳. لاف زدن؛ رجزخوانی.
دربر داشتن؛ احاطه کردن؛ فراگرفتن و دربر داشتن.
۱. روز دوم از خمسۀ مسترقه. ۲. بخش دوم از پنج بخش گاتها.
شجاعتر؛ دلیرتر؛ پردلتر؛ دلاورتر.
= شدید
= شدق
= شَریر
علامت؛ نشانه.