۱. خوابگاه. ۲. آرامگاه.
فرهنگ فارسی عمید
هر آلتی که با آن بنویسند یا چیزی نقش کنند؛ قلم.
۱. نوشته. ۲. نامه.
تفٲل؛ فال نیک: لب بخت پیروز را خندهای / مرا نیز مروای فرخندهای (عنصری: ۳۶۲). * مُروای نیک: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک ...
۱. میل سرمهدان. ۲. محور. ۳. میلهای است که باز بر آن مینشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن میبندند.
= گلابی
هرچه بر آن سوار شوند؛ حیوانی که بر آن سوار شوند.
۱. میان دایره؛ نقطۀ وسط دایره. ۲. محل اقامت شخص یا حاکم و والی؛ پایگاه. ۳. محل؛ مکان. ۴. [قدیمی، مجاز] دنیا؛ جهان. * مرکز ثقل: (فیزیک) ۱. گرانیگاه. ۲. جایگاه اصلی چیزی.
لاوک؛ تشت؛ تغار.
محکوم به اعدام؛ سزاوار کشته شدن؛ مستحق مرگ؛ کشتنی.
بسیار مردن مردم بهواسطۀ قحطی یا شیوع یک بیماری واگیر مانند وبا و طاعون؛ مرگومیر؛ بلای عام؛ بیماری همگانی.
= گنجشک