۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد. ۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت. ۳. [ ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. تعیین کردن مرز. ۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.
۱. فرستادهشده؛ فرستاده؛ پیغامآور. ۲. ساده؛ روان: نثر مرسل.
متشکرم؛ ممنونم.
سخنان مرتب و آراسته گفتن.
بیماری؛ ناخوشی. * مرض قند: (پزشکی) بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار میشود و پرخوری، پرنوشی، و افزایش ادرار را در پی دا ...
گیاه و سبزه؛ چراگاه.
۱. چمن؛ سبزه. ۲. گیاهی پایا و خودرو با برگهای باریک و دراز و ساقۀ زیرزمینی گرهدار که از هر گره آن ریشههایی کوچک در زمین فرومیرود و به سرعت در زمین پخش می&zwn ...
جبان؛ ترسو؛ خائف؛ نازکدل.
۱. کسی که مرغهای خانگی را نگهداری کند و پرورش دهد.
چمنزار؛ سبزهزار؛ زمین سبز و خرم.
۱. پسندیده؛ خواستهشده. ۲. دارای کیفیت برتر.