اقدامکننده به کاری به ویژه کار زشت.
فرهنگ فارسی عمید
= مرکو
۱. شعر یا سخنی که در سوگواری خوانده میشود. ۲. (اسم مصدر) عزاداری.
فرقهای از مسلمانان که در زمان معاویه ظهور کردند و معتقد بودند گفتن شهادتین برای ایمان کفایت میکند و نباید مرتکب معاصی کبیره را جهنمی دانست.
نشاط و شادمانی.
۱. جای فرود آمدن؛ منزل. ۲. جای کوچ کردن. ۳. مسافتی که مسافر در یک روز طی کند.
مرحلهپیماینده؛ طیکنندۀ مراحل.
رحمت؛ مهربانی.
مرحوم (زن).
نحس؛ شوم: آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
۱. [مقابلِ زن] انسان نر؛ جنس نرینه از انسان. ۲. [مجاز] شخص شجاع و دلیر. ۳. شخص؛ انسان. ۴. شوهر؛ زوج. ۵. [مجاز] جوانمرد. ۶. [مجاز] کسی که شایستگی انجام کاری را دارد. * مردومردانه: [م ...
۱. تالاب؛ استخر؛ آبگیر عمیق. ۲. آب ایستاده و لجنزار. ۳. پیشرفتگی آب دریا در خشکی.