رجوع کردن به کسی یا چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
۱. خواسته؛ آرزو. ۲. مقصود؛ منظور. ۳. (اسم، صفت) (تصوف) پیر. ۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود. * مراد طلبیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم ...
۱. مانند هم؛ یکسان. ۲. چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد؛ همردیف. ۳. (ادبی) = مترادف
نامههایی که به یکدیگر بنویسند؛ نامهنگاریها.
قی؛ استفراغ.
= مرعا
غلتیدن (روی خاک). * مراغه کردن: [قدیمی] = مراغه: چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری: لغت فرس۱: مراغه).
از مردم مراغه؛ مراغهای.
یکدیگر را یاری دادن؛ معاونت کردن.
۱. (زیستشناسی) لایۀ خارجی پردۀ صفاق. ۲. (طب قدیم) نوعی مالیخولیا که آن را ناشی از افزایش سودا میدانستند و عقیده داشتند که گردن بیمار ستبر میشود.
۱. مراقبتکننده؛ نگهبان. ۲. (تصوف) سالکی که در حال مراقبت است.
۱. مراد؛ مطلوب؛ مقصود؛ آرمان؛ هدف. ۲. مسلک.