۱. (ادبی) = خبن ۲. [قدیمی] پنهان.
فرهنگ فارسی عمید
کسی که چیزی را ابداع و ایجاد کند؛ اختراعکننده.
پنهان؛ نهان؛ پوشیده.
بیرونکشیده.
۱. آمیخته به زن و مرد: کلاس مختلط. ۲. آمیخته به هم؛ درهمریخته؛ درهم. ۳. آنکه با دیگری معاشرت کند؛ درآمیزنده.
ختنهشده.
پشتی؛ نازبالش.
۱. خراشیدهشده؛ خدشهدار. ۲. [مجاز] معیوب؛ نامنسجم.
ذخیرهشده؛ در خزانه نهادهشده.
جایی که درخت خرما بسیار باشد؛ نخلستان.
۱. خاصشده. ۲. تخصیصیافته.
هریک از شاعران عرب که قسمتی از عمر خود را در عصر جاهلیت و قسمت دیگر را در دورۀ اسلام گذرانیده و در هر دو دوره اشعاری سرودهاند.