پر از رنج و محنت.
فرهنگ فارسی عمید
آزرده و غمگین؛ گرفتار رنج و مشقت.
۱. راهی که دو مکان را به هم وصل کند؛ راه ارتباطی: محور تهران ـ قم. ۲. [مجاز] چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد؛ اساس؛ مبنا. ۳. میلهای به شکل استوانه که جسمی به دور آن میگرد ...
۱. احاطهشده؛ محصورشده. ۲. آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند.
۱. تغییردهندۀ حالها؛ حالگردان. ۲. از صفات و نامهای خداوند.
جای دادرسی؛ دادگاه. * محکمهٴ استیناف: (حقوق) [قدیمی] دادگاه استان. * محکمهٴ بدایت: (حقوق) [قدیمی] دادگاه شهرستان. * محکمهٴ صلح: (حقوق) [قدیمی] دادگاه بخش.
آنچه در مورد آن حکم صادر شده.
کسی که حکم به زیانش صادر شده.
صورت؛ رخساره.
۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای نوا، ماهور، و راستپنجگاه. ۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی. ۳. (صفت) [قدیمی] حیرانکننده؛ حیرتانگیز؛ شگف ...
حیرانکنندۀ عقلها؛ سرگردانکننده؛ گیجکننده.
یکدیگر را فریب دادن؛ فریبکاری.