۱. ساکت کردن؛ خاموش کردن. ۲. آرام کردن.
فرهنگ فارسی عمید
از مردم اسکاف.
کاسۀ سفالی؛ جام آبخوری؛ نوعی پیمانه: بحر را پیمود هیچ اسکرهای؟ / شیر را برداشت هرگز برهای؟ (مولوی: ۸۴۴).
پول کاغذی پشتوانهدار که دارای مبالغ و ارزشهای گوناگون است.
= سیخول
مایعی بیرنگ با بوی تند، بسیار ترشمزه، محلول در آب، اتر، و الکل که در داروسازی و صنعت به کار میرود؛ جوهر سرکه.
مایعی غلیظ، بیبو، بیرنگ، بسیارسوزاننده، و حلال در آب که برای ساختن مواد منفجره و کودهای شیمیایی به کار میرود.
= فنل
۱. گرفتار. ۲. بندی؛ زندانی. ۳. کسی که در جنگ بهدست دشمن گرفتار شود.
۱. برافراشتن چیزی. ۲. بلند کردن بنا. ۳. بلند گردانیدن قدر و منزلت کسی. ۴. آشکار کردن چیزی. ۵. نسبت دادن سخنی به کسی.
۱. نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت. ۲. با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن. ۳. (اسم) سخن مختصر و با ایجاز.
= اشعری