۱. کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه میکند. ۲. [مجاز] بازگوکننده؛ بیانکننده: این شعر مترجم احساسات شاعر است.
فرهنگ فارسی عمید
کسی که آدابوروسم چیزی را رعایت میکند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمیکند.
چشمبهراه؛ منتظر.
قطاری برقی که به منظور حملونقل سریع مسافران در دالانهای زیرزمینی حرکت میکند.
سازگار؛ هماهنگ.
سلاحپوشیده.
بازاری؛ بازرگان؛ سوداگر.
آنچه به هم مربوط است؛ شبکهشبکه.
بزرگ و ممتاز؛ دارای تشخص.
رمیده.
۱. کسی که معتقد به دین و شریعت باشد؛ پیرو شرع. ۲. کسی که پیرو مکتب متشرعه است.
بزرگداشته؛ بزرگمنش.