هریک از مواد غلیظ و خوشطعمی که بهطور طبیعی یا بر اثر گزش حشرات یا با ایجاد شکاف از تنۀ بعضی درختان یا گیاهان میتراود، مانندِ ترنجبین، شیرخشت، و بیدخشت.
فرهنگ فارسی عمید
۱. خانه؛ سرای: چو آمد بر میهن و مان خویش / ببردش به صد لابه مهمان خویش (اسدی: ۲۰۵). ۲. اسباب خانه
۱. موضوع بحث؛ مورد گفتگو. ۲. (صفت) مورد بحث.
= صابئین
۱. توقف کردن در جایی؛ اقامت کردن. ۲. باقی بودن بر حالتی. ۳. [مجاز] زنده ماندن: از آن بیش دشمن نبیند کسی / و گر چند ماند به گیتی بسی (فردوسی: ۷/۵۹۵). ۴. [مجاز] متحیر و متعجب بودن. ۵. ( ...
مانستن؛ مانند بودن.
ماندنی؛ پایدار؛ آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند.
خستگی.
مانندشده.
مانند بودن؛ شبیه و نظیر بودن.
۱. (نظامی) تمرین عملیات جنگی برای آمادهسازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان؛ رزمایش. ۲. به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری. ۳. [عامیانه، مجاز] خودنمایی کردن.
انسگرفته؛ خوگرفته.