مادرزادی.
فرهنگ فارسی عمید
آنکه مادرش بدکار بوده؛ حرامزاده؛ مادربهخطا.
= مادموازل
جنسی از جانوران که میتواند بچه بزاید یا تخم بگذارد.
۱. [مقابلِ نری] ماده بودن. ۲. (اسم) (زیستشناسی) اندام مادۀ گل که شامل تخمدان و تخمکهاست. ۳. (اسم) سوراخ جلو لباس که دگمه در آن جا میگیرد؛ جادگمه.
۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی. * مار خو ...
= مادر
رونده و گذرنده.
= دو * دو ماراتن
۱. = مارگیر: گر حسودت بسیست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری: ۴۵۰)، ور برآرد به مثل مار بهافسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری: ۴۴۵). ۲. (اس ...
۱. گردنکش؛ سرکش. ۲. بلند؛ مرتفع.
سرخرنگ؛ گلگون: چو بردارد ز پیش روی اوثان / حجاب ماردی دست برهمن (منوچهری: ۸۷).