سُرخورده؛ لغزیده.
فرهنگ فارسی عمید
۱. = لیسیدن. ۲. لیسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کاسهلیس.
کسی که دارای مدرک کارشناسی است.
صورت اسامی اشخاص یا اشیا؛ فهرست.
کسی که چیزی را میلیسد.
پروانۀ کوچکی با بالهای سفید یا خاکستری که بیشتر در روی درختان سیب، گوجه، و آلو بهسر میبرد و روی برگها تارهایی میتند و از شیرۀ آنها تغذیه میکند و خسا ...
حلزون.
بازی؛ شوخی؛ مسخرگی: گه خیال آسیا و باغوراغ / گه خیال میغوماغ و لیغولاغ (مولوی: لغتنامه: لیغولاغ).
جای بند در کمر شلوار که بند را از آن میگذرانند و به کمر میبندند.
یکی از شبهای هفدهم، نوزدهم، بیستویکم، بیستوسوم، و شب بیستوهفتم ماه رمضان که شبی با عزت و شرف است و هرکس در آن عبادت کند عزیز و مکرم شود و دعای ...
شب؛ یک شب.
۱. میوهای زرد، درشت، کروی، خوراکی و شیرین که از خانوادۀ مرکبات است.